مدافعان حرم
مصاحبه «جوان» با برادرزاده شهید «حسین امان‌اللهی» از شهدای حمله صهیونیست‌ها به کنسولگری ایران در سوریه 
خانه پدر شهید، مرحوم امان‌اللهی بعد از پیروزی انقلاب، مرکز برقراری کلاس‌های قرآن، کلاس‌های هنری و کلاس‌های هلال‌احمر بود. بعد از شروع جنگ تحمیلی هم این خانه محل تهیه و جمع‌آوری خوراک و پوشاک از سوی خواهران جهادی برای جبهه‌ها بود. شهید در چنین خانه‌ای رشد کرده بود
گفت‌وگوی «جوان» با همسر سردار شهیدالقدس محمدرضا زاهدی در چهلمین روز شهادتش 
رفاقت پدر و حاج قاسم به دوران دفاع مقدس باز می‌گشت. با هم بسیار صمیمی بودند و همدیگر را با نام کوچک صدا می‌کردند. همان ابتدا حاج‌قاسم به ایشان در جبهه مقاومت مسئولیت دادند و پدر همه همت‌اش این بود که با تمام توان از عهده این مسئولیت خطیر بیرون بیاید. شهادت حاج‌قاسم برای پدر سخت بود. یکی از همکاران پدر می‌گفت سردار زاهدی بعد از شهادت حاج‌قاسم می‌گفت دوست‌دارم خیلی زود به حاج‌قاسم ملحق شوم. دوست نداشتند بین‌شان فاصله بیفتد. رفیق قدیمی‌اش رفت و پدر نیز به حاج‌قاسم ملحق شد. پدر ارادت زیادی به سردار قا‌آنی داشت. او چند مرتبه در مورد سردار قاآنی گفت اگر از من بخواهند که یک پاسدار نمونه معرفی کنم، یکی‌شان همین سردار قاآنی است.
روایت محمد‌مهدی زاهدی در چهلمین روز شهادت پدرش سردارشهید‌القدس محمدرضا زاهدی
۱۰ فروردین ماه سال ۱۴۰۳، سه روز قبل شهادت. صبح آن روز به همراه خواهر و برادرم به گلزار شهدای اصفهان رفتند. جایی که پدر ایستاده‌اند و دعا می‌کنند، همانجا تدفین شدند. اصلاً نمی‌شد که روزی به اصفهان بیایند به رفقای شهید‌شان در گلزار سر نزنند! پدر چند بار به من مستقیم وصیت کرده بودند که اگر توفیق شهادت پیدا کردم، من را کنار حسین (شهید حسین خرازی) خاک کنید. اینجا جای من است. همان‌طور هم شد. چند روز بعد در همان محلی که دوست داشتند تدفین و به رفقای شهید‌شان ملحق شدند.
روایت‌هایی از برادران شهید صفرعلی و محمدرضا سیفی از شهدای لشکرفاطمیون در گفتگو با خواهر شهیدان
نکته‌ای را در خصوص صفرعلی بگویم که وقتی قصد سوریه کرد، ابتدا به کربلا مشرف شد. بعد که به خانه برگشت، برای اعزامش به سوریه مصمم‌تر شده بود. می‌گفت ما باید برای دفاع از حرم حضرت‌زینب (س) برویم و این وظیفه ماست. اهل نماز بود و تصویر پررنگی که از او به یاد دارم، مربوط به نماز و هیئت می‌شود
گفت‌و‌گوی «جوان» با پدر و همسر شهید مدافع حرم رضا زارعی از آخرین شهدای راه قدس‌
همسایه‌ها نمی‌دانستند رضا شغلش چیست، فکر می‌کردند معلم است. حتی به من هم از درجه نظامی‌اش چیزی نگفته بود. همیشه دهم هر ماه حقوق آقارضا تمام می‌شد و به قول معروف، هشت‌مان گرو نه‌مان بود. وقتی بنر شهادت همسرم را دیدم، نوشته بود سرهنگ شهید
گفت و گوی «جوان» با مادر اولین شهید روحانی مدافع حرم محمدمهدی مالامیر
وابستگی من به محمدمهدی طوری بود که حتی وقتی جلوی من راه می‌رفت، مدام می‌گفتم آرام جانم. وقتی برای سوریه رفت می‌گفتم آرام جانم می‌رود. اما وقتی خبر شهادتش را شنیدم، بی‌تابی نکردم. این نشان دهنده صبری است که خداوند از قبل می‌دهد. من شاکر این لطفی هستم که خدا به آقا محمدمهدی کرد و شهادت را نصیب‌شان کرد
گفت‌وگوی «جوان» با همسر شهید علی اکبر عربی از شهدای مدافع حرم
در سابقه جهادی علی اکبر مواردی، چون فرماندهی گردان بیت‌المقدس لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابیطالب (ع) قم و همچنین فرماندهی پایگاه بسیج شهید زین‌الدین وجود دارد. وی هنگام شهادت، جانشین فرماندهی گردان ۳ امام حسین (ع) از لشکرعلی بن ابیطالب (ع) بود.
گفت‌وگوی «جوان» با جمعی از خانواده شهدای جبهه مقاومت که به تازگی تفحص شده‌اند
فردای روزی که به سوریه رسید، تماس گرفت و گفت به زیارت رفتیم. روز‌های ابتدایی هر روز یا یک روز در میان در تماس بود. وقتی قرار بود به عملیات بروند، دو روز پشت سر هم زنگ زد و به من گفت که ما می‌خواهیم برویم جایی که به تلفن دسترسی نداریم. اگر تماسی نگرفتم، نگران نباشید. من نمی‌دانستم می‌خواهند به عملیات بروند
گفت‌وگوی «جوان» با پدر و خواهر شهید مدافع حرم سیدمصطفی صادقی که پیکرش بعد از سال‌ها به تازگی تفحص و شناسایی شد
پیکر سیدمصطفی بعد از تشییع در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) دفن شد و فرصتی پیش آمد تا گفت‌وگویی صمیمانه با آمنه سادات صادقی خواهر شهید و سیدمیرزا صادقی پدر شهید داشته باشیم
گفت‌وگوی «جوان» با خواهر شهید جواد عبدی از اعضای گردان تکاوران سپاه بیت‌المقدس
کودکی‌های‌مان در دوران جنگ تحمیلی بود. حال و هوای جنگ و صدای بمب و موشک همه جا را پر کرده بود. من و برادر بزرگم و آقا جواد که با همدیگر یک سال اختلاف سنی داشتیم، به مدرسه می‌رفتیم. وقتی در مدرسه اعلام می‌کردند برای رزمندگان اسلام در جبهه‌ها نیاز به کمک دارند آقا جواد نفر اول بود که پیشقدم می‌شد
۱